برای دردانه ام

عملکرد مهرسا جونم در ماههای مختلف

سه ماهگی: موقع بغل کردن از یقه میچسبی و یا از گردنبند من. هر از گاهی یه حبابهایی مثل تف رو خط لبت ایجاد میکنی. بعضی وقتها موقع شیر دادن با دستای کوچولوت شیشه رو میچسبی. البته گاهی با یکدست و گاها با هر دو دست. چرخ میخوری رو زمین . یعنی با محوریت باسن دور خودت میچرخی.یاد دنده عقب میری در وقت تعویض وقنی رو تشک تویض گذاشتیمت و اغلب وقتی باز هستی . خنده هات دیگه با صدا شده و از حالت لبخند و تبسم گذشته. بیشتر موهای روی پیشونیت ریخته. مژه هات بلند تر شده و کمی تاب دار و ابروهات هم انگار میخواد پیوسته بشه. هر وقت تعجب میکنی یا میترسی چشمات رو گشاد میکنی . خدا رو شکر گرفتگی بینی زیادی نداری قبلا بیشتر بود و همینطور دل درد . قطره بینی و Inf...
14 تير 1391

پرسش و پاسخ از دکتر

عزیزتر از جانم هر بار که بردیمت دکتر یکسری سوال از دکتر پرسیدم که تو ذهنم بود اونا رو اینجا مینویسم و جوابهایی که دکتر داده رو هم مینویسم تا اگه کسی خواست استفاده کنه. ١-سرد بودن دست و پای نوزاد: سرد بودن دست و پای نوزاد نمایانگر دمای بدنش نیست و اغلب اینطوری هستند و بهتره جوراب پوشونده بشه. ٢- نخوردن قطره آهن: اگه نوزاد بتونه همینطوری بخوره که خیلی بهتره در غیر اینصورت اون تعداد قطره رو در چند نوبت در شیرش بریزین. ٣- دستگاه بخور گرم یا سرد نیاز هست یانه؟ لزومی نداره ٤ -مدت زمان نگهداری شیر خشک و مادر خارج از یخچال؟ به  فصل مربوطه . اصولا شیر مادر حدود٣ الی ٤ ساعت و خشک بیش از ١ ساعت بیرون نمونه ٥- استفاده از دستمال مرطوب بر...
14 تير 1391

اولین مسافرت حقیقی

قشنگی زندگی اولین مسافرت شما همونطور که قبلا هم نوشتم کرج بود البته مسافرتی بود که به خاطر ماموریت کاری من رفتیم و شاید نشه اسم اولین سفر رو روش گذاشت . و اما قسمت این بود که اولین مسافرت واقعی شما سفر به مشهد و زیارت بارگاه امام رضا (ع) باشه . من که اینو به فال نیک میگیرم . انشالله که خدا و امام رضا همیشه پشت و پناهت باشه عزیزم.چون اولین سفرت بود دوست دارم که تا جایی که میتونم جزئیات رو برات بنویسم . عصر (ساعت ٧) روز دو شنبه ١٥ خرداد ٩١ مصادف با میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر یعنی زمانیکه شما ١٠ماه و ٧ روزه بودی ؛ با قطار عازم مشهد شدیم . و تقریبا ١٦ ساعت تو راه بودیم و روز ١٦ خرداد حدودای ساعت ١١رسیدیم به مقصد . تو این سفر عمه جون و...
5 تير 1391

جشن دندونی

نازنینم بالاخره فرصتی شد تا بتونیم دندون در آوردنت رو بهت تبریک بگیم . خب شرایط ایجاب میکرد که نتونیم کار خاصی انجام بدیم اما همین که این جشن تو دلم نمونه و برات گرفته باشم راضیم میکرد . میدونی راستش در مورد تو دوست ندارم هیچ کوتاهی کرده باشم. به هر صورت و تحت هر عنوان . همیشه دوست دارم تا جایی که برام امکان داره همه مناسبتها رو در رعایت کرده باشم . اگه کوتاهی بود شما به بزرگی خودت می بخشی . دلم میخواست بهتر میشد و سنگ تموم میذاشتم اما ... و این هم عکسایی از مهمونی دندون در آوردن شما. مهمون خاصی نداشتیم و تقریبا" همونایی بودن که تو جشن سیسمونی هم حضور داشتند .   و اینهم عکس برچسبی که درست کرد...
5 تير 1391

ورود به ماه يازدهم

نازنينم 9 خرداد 10 ماهگي رو تموم كردي و وارد يازدهميماه از زندگيت شدي.اين مدت خيلي زود گذشت و شايد باورت نشه اگه بگم نوزادي هاي تو يادم نمونده انگار كه سالها گذشته باشه. منم مثل خيلي از ماماني ديگه كه ني ني هايي هم سن شما دارن از اين دوران لذت ميبرم و دلم نميخواد تموم بشه  ميدونم هر برهه از زندگيت برام لذت بخشه اما حس ميكنم اين دوران هر روزش با روز قبل فرق ميكنه و هر روز حركت جديد ؛ اداي جديد و كلمه جديد ياد ميگيري . مطمئن هستم اگه بزرگ بشي دلم برا اين روزا لك ميزنه پس سعي ميكنم نهايت لذت رو از با تو بودن و اين روزا ببرم . نميدوني چه لذتي داره وقتي خسته از سر كار ميام دنبالت ؛ دست و پاتو برا اومدن به بغلم هي تكون ميدي ؛ ميخندي ؛ كلمه ...
2 تير 1391
1